حاضر نمیشد برایش بلیط قطار بگیریم

نویسنده: دکتر ابراهیم دهقان، دکتری تاریخ اسلام و مدرس دانشگاه
این ۲۰ سال چه زود گذشت، از اتحادیه تا جبهه فرهنگی
شروع با صهیونیسمشناسی
برای ما که بهتازگی وارد دوران دبیرستان شده بودیم، جزوه پروتکلهای صهیونیسم با سرفصلهای مختلفی که داشت، بسیار قابل توجه بود. در آن ایام، در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان، بارها برای ما سخنرانی کرد و از نقشهها و دسیسههای این رژیم غاصب گفت. در نتیجه، نگاهم به فلسطین تغییر کرده بود و بعد از آن جلسات، تعدادی سخنرانی تصویری در مورد غده سرطانی صهیونیسم دیدم.
پاتوق دانشگاه آزاد، هیئت دانشجویی محبانالزهرا(س)
ورودی سال ۸۴ در رشتۀ برق دانشگاه آزاد یزد بودم، از همان اوایل به همراه برخی اعضای اتحادیه که از قبل آشنا بودیم، وارد فضای انجمن اسلامی دانشگاه و هیئت دانشجویی محبانالزهرا(سلامالله علیها) شدم؛ اما کمکم برخی حرفهای حاشیهای شروع شد؛ یعنی به جلسات هیئت که میرفتیم، فضا جور دیگری بود؛ بعد از زیارت عاشورا در خانۀ دانشجویی، با حضور استاد فرجنژاد، گعدۀ علمی و مباحثه پیرامون مباحث انسانشناسی شروع میشد، آن هم با یک لیوان شربت و مباحث شیرین استاد.
برای مثال در جلسات هیئت، جزوهای با عنوان «هوای تازه» شامل مباحث دوران اوج تمدن اسلامی پخش میکردند که توسط استاد فرجنژاد تولید شده بود. از مطالعۀ این جزوه حس خوبی داشتیم؛ زیرا به ما نشان میداد که ما ایرانیان هم میتوانیم دوباره به دوران استادی و سلطۀ علمی خودمان بازگردیم.
جنبش نرمافزاری
در جلسات هیئت، ادبیات جدیدی اضافه شده بود؛ «جنبش نرمافزاری». محور جلسات هیئت، سخنرانی حضرت آقا در سال 1379 در دانشگاه امیرکبیر شده بود. برایم عجیب بود؛ زیرا این اولین باری بود که یک نفر را میدیدم که در جلسات هیئت، تنها صحبتهای رهبر انقلاب را میخواند و توضیح میداد.
اردوی قم: سرآغاز تحول
برایم عجیب بود که چقدر ایشان جامعیت داشت و در یک چهارچوب نمیگنجید. اردوی پنج روزهای در شهر مقدس قم برگزار شد و ما با نحلهها و جریانهای مختلف علمی کشور در حوزه و دانشگاه آشنا شدیم؛ برخی از آنها در یک اتاق ۲۳ متری بودند و برخی در ساختمانهای عریض و طویل. این اردو، واسطۀ فیضی بود برای جمع ما، و چه با برکت بود.
تماس تلفنی صد دقیقهای
به نظرم اوایل سال ۸۵ بود. مسئول هیئت و اکثر بچههای قدیمی هیئت، فارغالتحصیل شدند و کارها و جلسات هیئت، روی زمین مانده بود. مباحث و ماجراهای اردوی قم هم ما را بدجور گیج کرده بود و عطشمان را به چنین مباحثی بیشتر کرده بود. بعد از اینکه مسئولیت هیئت را بر عهده گرفتم، تماسهایم با استاد بیشتر شد؛ حداقل تماس من با ایشان، یک ساعت بود و گاهی سبب اعتراض خانواده و پدرم میشد. اما دوباره جلسات هیئت، در کتابخانه نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه آزاد یزد، با محوریت فعالیتهایی چون جزوهخوانی و مباحثه و… رونق یافت.
آخوند باید روحانی باشد
استاد فرجنژاد، ملبس به لباس روحانیت نبود. بنابراین با اعزام تبلیغی ایشان از قم به دانشگاه آزاد یزد، موافقت نشده بود. بهمن ماه بود که گفت نهاد به من مأموریت نداده است؛ اما من از طرف خدا مأموریت دارم… . تمام ماه مبارک رمضان را در دانشگاه آزاد یزد، میهمان ما بود و ما اگر به هر طریقی تشکیل جلساتی را هماهنگ میکردیم، ایشان در آن جلسات شرکت میکرد؛ در نمازخانه،خوابگاه، خانه دانشجویی و… . جلسات نقد فیلم ایشان در دانشگاه، به دلمان نشسته بود و به شدت طرفدار داشت و داغ بود. جلسات نقد فیلمی که ایشان در شهر قم برگزار میکرد، در یک اتاق حدوداً ده متری بود که با یک پرده، از محیط داخل خانهاش جدا شده بود و پر از کتاب بود؛ ولی حرارت مباحث این جلسات، عالم را فرا میگرفت.
حاضر نمیشد برایش بلیط قطار بگیریم
شهر مقدس قم برایش به شدت اصالت داشت و فارغ از جایگاه این شهر در آخرالزمان به استناد روایات اهل بیت علیهمالسلام، ایشان پیشنهادهای هیئت علمی دانشگاههای تهران را رد کرده بود و در قم زندگی میکرد؛ اما هر موقع دعوتش میکردیم، میگفت میرم میدان ۷۲تن (قم) و از آنجا با اتوبوس تو راهی میام. اصرار ما به گرفتن بلیط قطار برای ایشان هم فایدهای نداشت. چند دفعه شده بود که با خانواده به میدان ۷۲تن رفته بود و ساعتها منتظر مانده بود؛ اما وسیلهای پیدا نکرده بود و به خانه برگشته بود. از آن موقع تا حالا، هر وقت برای هر استادی که دعوت میکنیم، بلیط پرواز میگیرم، ناخودآگاه به یاد استاد فرجنژاد و این صحنهها میافتم.
آدم یک ستاد
در ایام انتخابات، زندگیاش تعطیل بود و ۲۴ ساعته در ستاد انتخاباتی نامزد مورد نظر، به تولید محتوا و جزوه و بروشور برای پاسخ به شبهات میپرداخت. پرحرارت و امیدوار بود و حتی با ستاد انتخاباتی یزد هم همکاری میکرد. تعقل ایشان در دفاع از ارزشها، تبیین فتنه و روشنگری ایشان دربارۀ جریانهای انحرافی، ستودنی بود.
طلبه مکتبی
بهشدت مکتبی بود. با مطالعۀ زیادی که داشت، به منظومۀ فکری امامین انقلاب مسلط بود و این منظومه برایش اصالت داشت و بعد از امامین انقلاب، پای درس مرحوم علامه مصباح زانو میزد و از ایشان بسیار تعریف میکرد و به کسانی که میخواستند محوریت کتب طرح ولایت را حذف کنند، به شدت معترض بود.
به شدت جامعیت داشت…
به شدت جامع بود؛ در حوزههای مختلفی پراطلاع بود و مباحثش هم عمیق بود. در کلاسهای دانشگاه، کتابهایی که همکلاسیهایش پوز داشتنش را میدادند، او خوانده بود و با نگاه نقادانه به مباحث کتابها در کلاسها حاضر میشد. نویسندگان را بهخوبی میشناخت و آثارشان را به همه معرفی میکرد و همیشه در کیفِ زهواردررفتهاش، چند کتاب جدید پیدا میشد. کتابهای جدی هر موضوع و هر رشتهای را خوانده بود؛ اما از کتابهای به روز هم جا نمیماند و برای حرفهایش در موضوعات روز، از کتابهایی که خوانده بود وام میگرفت.
مرد شدنت برایش مهم بود
یک عنصر تراز حلقه میانی بود و واقعاً نقش اثرگذاری داشت. نه نسخه میداد و نه امر میکرد. حتی موقع مشورت دادن هم، شرایط مختلفی را برایت تبیین میکرد تا با آگاهی کامل تصمیم بگیری. شمارۀ منزلش را همه داشتند و محل رجوع خیلی از جوانها بود برای انتخاب رشته، انتخاب شغل، آیندۀ کاری و ادامه تحصیل. سعی میکرد افراد را به کنش و به میدان نقشآفرینی بکشاند. نگاه نویی که او به عالم و آدم داشت، ذهنت را دستخوش تغییر میکرد و برایش مهم نبود که تو چه کسی هستی و چهکاره هستی، مرد شدنت برایش مهم بود.
مردی برای تمام فصول
او مردی برای تمام فصولِ زندگی من و بسیاری دیگر از افراد بود و روشنابخش بسیاری از جوانان و خانوادههایشان شد؛ مردی که به همراه خانوادهاش بهناگهان خاموش شد. محمدحسین فرجنژاد، پر هیجان، با هیاهو، پر از دغدغه و غوغای کارهای بر زمینمانده بود؛ همانند سانحه دلخراشی که برایش پیش آمد و صدایش در تمام کشور پیچید. شاید این ماجرا حکمتی داشته باشد. امیدواریم در آن سرای باقی، ما قبرستاننشینان عادات را رها نکند و در مسیر اهدافش ما را امداد کند.
دیدگاهتان را بنویسید