سرزمین چین یکی از تمدنهای کهن روی کره خاکی است که از قدیمالایام شاهد انواع گوناگون نظامهای فرهنگی، فلسفی و سیاسی بوده است. گسترۀ آیین و فرهنگ سرزمین چین در ملل جداشدۀ کنونی مانند ژاپن، تأثیرات اساسی را در بطن فرهنگ آن مناطق نهاده و تغییرات فرهنگی آنها را تحت تأثیر قرار داده است.
هنگامی که نظام سیاسی شرق آسیا تغییرات اساسی کرد و از امپراطوری به کمونیستی تبدیل شد، با مذهب و آیینهای دینی برخورد میشد؛ اما همانطور که در ادامه خواهد آمد، بسیاری از مردم آن مناطق چنان مجذوب آیین خود شده بودند که نتوانستند آن را به طور کلی رها کنند بلکه درون فرهنگ موجود ترکیب کردند.
سه آیین کهن و اثرگذار چین و ژاپن: کنفوسیانیسم، تائوئیسم و شینتو
1- کنفوسیانیسم: کنفوسیوس، حکیم و سیاستمدار چینی است. مردم بومی او را «کونگ فوتسه» یعنی کونگ فیلسوف مینامند و در لهجۀ ما «کنفوسیوس» تلفط میشود. نوزده ساله بود که وزیر اعظم آن منطقه سرپرستی مزرعهها را بر عهده او نهاد. او از استعداد هوشی بالایی برخوردار بود و استادانش نیز به همین جهت او را میستودند.
وی در پنجاه سالگی وزیر اعظم شد. توانایی او در مدیریت، حسادت رقیبان را برانگیخت. از این رو بعد از چندی، کار سیاسی را کنار گذاشت و به تربیت شاگردان پرداخت. آثار کنفوسیوس جزء ادبیات کلاسیک چین محسوب میشود. کتابهای او عبارتند از: 1- شوچینگ (کتاب تاریخ) 2- شی چینگ (کتاب شعر) 3- لی چی (کتاب شعائر) 4- ای چینگ (کتاب تبدیلات) 5- چون چیو(سالنامه بهار و پاییز).
تعالیم کنفوسیوس ترکیبی بود از اصول اخلاقی، سیاست مدن و مسائل دینی. او قائل است که اگر پنج چیز درست شود، همه چیز درست میشود: 1- مهربانی در رابطه میان پدر و پسر 2-لطف برادر بزرگتر به برادر کوچکتر و تواضع برادر کوچکتر در مقابل برادر بزرگتر 3- عدالت شوهر با زن و اطاعت زن از شوهر 4- علاقهمندی زبردستان به زیردستان و اطاعت زیردستان از زبردستان 5- مهربانی فرمانروایان به رعایا و وفاداری رعایا به فرمانروایان. کنفوسیوس در صدد بود تا خود را با مناسک موجود در زمان خود وفق دهد و دینی که ارائه کرد، ساده و به دور از ماوراءالطبیعه بود.
او برای انسان کامل پنج صفت را برمیشمرد: 1- عزت نفس 2- علو همت 3- خلوص نیت 4- شوق به عمل 5- خوش رفتاری. با ضعیف شدن نظام فئودال در شرق و پدید آمدن نظامات فلسفی گوناگون، اندیشههای کنفوسیوس در معرض هجوم قرار گرفت و با نفوذ تفکر بودیسم در آن منطقه، مکتب کنفوسیوس به حاشیه رفت. با روی کار آمدن نظام کمونیستی در چین، کمونیستها او را کسی معرفی میکردند که در مقابل تودههای زحمتکش جامعه از طبقۀ اشراف حمایت کرده است.
2- تائوئیسم: این مکتب به لائوتسه منسوب است؛ شخصی که در وجود خارجی و یا افسانهایاش میان محققان اختلاف است. بنابر اعتقاد پیروانش، هنگام خروج از شهر با دروازهبانی رو به رو میشود. دروازهبان از او میخواهد تا چیزی به او بیاموزد و لائوتسه رسالهای را به او املا کرد. این رساله تا اکنون نیز باقی است و آن را «تائوته چینگ» مینامند.
در نظر فیلسوفان این مکتب، هر گونه فعل و انفعالات جهان تحت تأثیر نظامی به نام تائو است. این قانون ثابت است و آغاز و انجامی ندارد؛ از همین رو به آن تائو گفته میشود؛ زیرا تائو به معنای بستر رودخانه است و این کلمه به گونهای در مقام تمثیل است. تائو برای ایجاد تناسب میان اجزاء طبیعت با پدید آمدن جهان در آن جریان یافت. در رساله تائوته چینگ آمده است که هر گاه اشیاء در بستر طبیعی خود باشند، با کمال تناسب حرکت خواهند کرد؛ زیرا این حرکت با تائو هماهنگ است.
حکیمان دیگر این مکتب نیز قائلند اضداد بر یکدیگر تأثیر میگذارند و از میان میروند. آنها منکر وجود خیر و شر در جهان بودند. در قرن هفتم میلادی این آیین در چین رسمیت یافت. احساسات ناسونالیسم در آن دوران موجب شد تا افراد به ترویج این آیین روی بیاورند. آنها قائل بودند که بودا آیین غیر بومی است و باید در برابر آن، آیین بومی را منتشر کرد. جنبههای جادویی این آیین باعث شد تا با وجود برخورد نظام کمونیست با آن، افرادی دست از علاقۀ خود به آن آیین نکشند.
3- شینتو: این آیین قائل است که الهۀ خورشید نگهبان سرزمین اجدادی است و خاندان سلطنتی نیز از نسل این خدا هستند. با ورود بودیسم در ژاپن، برخی از عناصر آن وارد مکتب شینتو شد. احساسات ناسونالیسم در این آیین موج میزند. به همین جهت، پرستش خدایان ملی، قربانی برای مردگان و وطنپرستی از آداب آن است.
به قدری حس ناسیونالیستی در آن رواج دارد که سنت «بوشیدو» را پدید آورد. بر اساس این طریقه، سربازان هنگام شکست، طی مراسمی با یک خنجر مخصوص شکم خود را پاره میکردند و شهید راه وطن میشدند. در اثر رواج بودیسم در ژاپن، علما چنین صلاح دیدند که باید میان آیین بومی و غیر بومی تلفیقی صورت گیرد. به همین جهت بود که گفتند در مکاشفات دانستهاند خدایان باستانی ژاپن در حقیقت هر کدام «بودی ستو» یعنی بودای بالقوه بودند و خدای خورشید همان ظهور کامل بودا در کشور ژاپن بوده است. این مکتب را «ریوبو» نامیدند.
در حوالی سال 1900 بود که تحول اجتماعی در آن منطقه صورت گرفت و امپراطور ژاپن شینتو را دین رسمی اعلام کرد و دستور داد نشانههای آیین بودا را از آن بزدایند. شینتو تا زمان بمباران آن منطقه توسط آمریکا دین رسمی بود و تعالیم آن به گونهای بود که جوانان را در مقابل نفوذ تمدن غربی مقاوم میساخت.
خلأ فلسفی عرفانی مکاتب چینی
احساسات ملیگرایی یکی از عواملی بود که توانست برخی از عناصر فرهنگ و آیین کهن شرق را تا به امروز باقی نگهدارد. با مطالعه آیینهای کهن چینی به این مسأله میتوان پی برد که جنبههای اخلاقی و عملی بسیاری از آنها بر جنبههای فلسفی و عقلیشان چیره بودند و از جنبههای عرفانی و ذوقی نسبت به آیینهای دیگر محروم بودند. شاید همین مسأله بود که باعث شد تا بودیسم که از مسائل عرفانی دلنشینی برخوردار است، به سرعت در آنجا ترویج شود و تا حدی گسترش یابد که رقابت تنگاتنگی را میان سنن بومی و غیر بومی ایجاد کند.
منابع:
1- توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران: انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی.
2- حکمت، علی اصغر، تاریخ ادیان، تهران: انتشارات ابن سینا.
3- زرین کوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات سروش.
4- کنفوسیوس، مکالمات، ترجمه کاظمزاده ایرانشهر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
5- ناس، جان بی، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی
6- هیوم، رابرت ای، ادیان زنده جهان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
/204